یادگیری زبان همواره برای دانشآموزان در محیطهای آموزشی با چالش همراه بوده تا جایی که فارغالتحصیلان ما با اتکا به آنچه در مدارس آموختهاند اکثراً نمیتوانند یک جمله انگلیسی یا عربی صحبت کنند، اگر یک صفحه متن از این دو زبان را هم ببینند بعید است بتوانند معنی روشنی از آن ارائه کنند؛ اما درس عربی مشکل خاص خود را دارد، علت تدریس آن نزدیکی به زبان فارسی و جایگاه دینی آن ذکر شده، اینجاست که موضوع پیچیده میشود چراکه جایگاه علمی یک درس تبدیل بهجایگاه معرفتی و معنوی میشود. نوجوانی که باید با تکانهای شدید دوران بلوغ، دشواریهای زندگی و سختی حفظ و یادگیری حجم بالای درسها روبرو شود، درعینحال با نظام آموزشیِ تبلیغی همراه میشود که تلاش دارد در کنار دروس شیمی، فیزیک، زیست و ریاضی، بخش روحانی و معنوی وجود او را هم رشد دهد. شاید اشکال این بوده که مؤلفان کتابهای درسی بهجای آنکه در پشت میزهای مدارس کتابها را بنویسند تلاش کردهاند تا با ترسیم چارچوبهایی تعیین کنند که دانشآموز باید چه بشود! این چه باید شدن، جای چه هست و چه میتواند باشد را گرفته است. برای همین به نظر میرسد درصحنه عمل آنچه واقع میشود خلاف نظریهپردازیهای نگارندگان کتابهای عربی است. پژوهش حاضر سعی بر آن دارد که با روش تحلیل محتوا چالشهای آموزش زبان عربی در مدارس ایران را مورد واکاوی قرار دهد.